کاخ

نور ِ برف روی فرش، سکوت سنگین برف ِ پشت پنجره.

کاخ

نور ِ برف روی فرش، سکوت سنگین برف ِ پشت پنجره.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اضطراب بنیادی» ثبت شده است

تلاش برای تبدیل شدن به جامعه‌شناس در ایران، کوششی عجیب است. زیرا جامعه‌شناس اگر به ارزش های خویش آگاه باشد نمی‌تواند بر اساس ارزش های جامعه زندگی کند یا ارزش های جامعه او را تایید نمی‌کنند. این فرد نمی‌تواند تمام فکر و ذکرش به اشتراک گذاشتن عکس در انیستاگرام باشد، نمی‌تواند تنها به پول فکر کند و حتی نمی‌تواند به تحلیل های آبکی از زندگی راضی شود. این کشمکش بین جامعه‌شناس و جامعه ایران، باعث اضطراب بنیادی در او می‌شود. شاید بتوان با استفاده از ابزارهای لکان( روان‌شناس فرانسوی) به این مسئله فکر کرد. از نظر لکان فرد برای اینکه وجود داشته باشد باید نگاه ِ دیگری به خویش را پذیرفته باشد و به آن عمل کند، فرض کنید یک کودکی برای اینکه وجود داشته باشد نیاز دارد خواسته های مادرش را قبول کند، اگر مادر او را دختر خطاب قرار میدهد و میگوید که مانند دختر رفتار کند باید از رنگ صورتی خوشش بیاد، کودک برای اینک دختر ِ مادرش باشد، مجبور است به این نگاه ( خواسته های مادر) اعتراض نکند و قبول کند.

 بطور خیلی ساده، قبول کردن ِ خواسته های دیگری، لازمه ی وجود داشتن است. اما جامعه‌شناس در ایران چگونه میتواند وجود داشته باشد، جامعه می‌گوید فقط به پول، خودنمایی در انیستاگرام، جستجوی لذت فکر کنید و به مسائل بنیادی تر فکر نکنید. اگر چنین باشید شما «انسان‌های خوبی» هستید. انسان های خوب بدین معنا است، تا زمانیکه به آن مسائلی فکر کنید که ما به شما میگویم، وجود خواهید داشت. در چنین شرایط مسئله تحقیر نیست، بلکه مسئله بنیادی تر است مسئله این است حتی وجود جامعه شناس زیر سوال می‌رود. در اینجا تنها راه‌حلی که به ذهنم می‌آید ندای نیچه است. خود، ارزش های خویش را بیافرین، در زیر سایه ارزش های خویش، وجود داشته باش.  

  • فرشاد